آوینــــــــا عسلیآوینــــــــا عسلی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

✿بهونه زندگی من آوینا✿

خاطراتی از جنس آوینــــــــــــــــا

سلام گل خوشگل من دختر زرنگم اینروزا خیلی خانم شدی و کلی به مامان کمک میکنی منم برای اینکه مسولیت پذیر بشی سعی میکنم کارای کوچولو رو به عهده خودت بذارم شبایی که توی تراس میخوابیم اوردن و بردن تشک خودت به عمده خودته و به محضی که میبینی داریم تشک میبریم میای و میگی کمک بدم منم میگم البته ماه پیشونی من بفرما اینا رو شما ببر شما کلی ذوق میکنی و ما بیشتر از این همه خانم بودن کوچولو 22 ماهمون روشن و خاموش کردن کولرم خیلی دوست داری واسه همین من همیشه صدات میکنم آوینا جان لطفا کولر روشن کن شما هم میدویی روی مبل و دکمه رو میزنی و فورا میگی بـــــــــــــــه گرم بود پا کردن و بیرون اوردن کفشتم خودت انجام میدی و کلی از استقلال...
19 شهريور 1393

این کیـــــــــــــه !!!! این چیــــــــــــه !!!!

سلام آوینـــــــــــــــــــــــا گلی عزیزدلم مدتیه که به بلوغ فکری رسیدی و دیدت به اطرافش و شناخت اجسام و حتی کوشات نسبت به صدا ها  خیلی فعالتر از قبل شده و البته خیلی کنجکاو ....... از صبح که از خواب بلند میشی داری منو سوال پیچ میکنی حتی در مورد چیزایی که میدونی بازم سوال میپرسی و مدام میگی این چیه !!!! دیروز صبح داشتیم صبحانه میخوردیم شما میپرسیدی این چیه من میگفتم بشقاب دوباره این چیه من جواب میدام چنگال این چیه : چاقو این چیه : چای این چیه : پنیر این چیه : خیار و تا شب ادامه دارد ................. جالبه که بگم وقتی سوالات در باره جسمی باشه یا صدای بشنوی میگی ای...
13 شهريور 1393

آوینا جون 22 ماهه

سلام گل یاسم عزیزترینم شیرینی زندگی دختر خوب من 22 ماهگیت مبارک ایشالا همیشه سالم و شاد باشی کی میشه 22 ساله بشی ایشالا      واااااای حتی فکر کردن بهش لذت بخشه و توی دلم کارخانه قند احداث میشه ووووووای خدایـــــــــــــــــا یعنی میشه من باشم و ببینم که دخترم 22 سالشه  و داره از زندگیش لذت میبره و خوشحال سالم داره زندگی میکنه و به تمام خواسته هاش رسیده و دختر موفق و با استقلال باشی عزیزم    الهی آمین اینروزا با شیرین زبونیات و ادای قشنگت منو به جنون میکشی شواهد بهم نشون داده که وقتی غذا خوردن به عهده خودت باشه بهتر میخوری منم با وجودی که برام اسون نیست اما بخاطری که به استق...
11 شهريور 1393

کاردستی شقایق و آوینا

 سلام دخمل ناز مامان این روزا تمام وقتم به بازی کردی با شما میگذره گاهی حسابی از ساعت و زمان و مکان غافل میشم و یهو چشمم به ساعت میافته و شوکه میشم که واااااای کی ساعت شد 1 و نیم اونوقته که بدو بدو میپرم توی اشپزخونه و ناهار درست میکنم چند روز قبل با بابایی رفتیم هایپر و برات ابرنگ خریدم اما یه مشکل اساسی دارم که شما ابرنگ و سایه چشم رو با هم اشتباه میگیری و تا ازت غافل بشم از تمام رنگها به صورت نازت میکشی بعد از کلی توضیح دادن بلاخره کم کم متوجه شدی که باید با ابرنگ روی دفتر نقاشی بکشی و الان خیلی علاقمند شدی مخصوصا که اب و اب بازی هم داره و اخرش حسابی کثیف کاری در میاری اما در کل لحظه ها...
11 شهريور 1393

خوشگلم روزت مبارک

دختــــــــــــــــــــرم   عشقم   زندگیم   عاشقانه دوستت دارم و همه زندگیمو برای خوشبخت شدنت میدم   روزت مبارک        پیش چشم عروس فردا    ................       ...
8 شهريور 1393

ستاره درخشان زندگیم 22 ماهه شد

  از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد   شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت   و امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند    و من در اوج عشــــــــــق   خود را در پستوی زمان تنها حس نمیکنم ... !     دختـر قشنگم آوینــــــــــا 22 ماهگیت مبارک             ...
5 شهريور 1393

اواخر 21 ماهگی

سلام نازگل مامان  یکی یدونه خونمون شیرین زبون من توی صحبت کردن حسابی بلبل زبونه و همه چی رو خوب و صحیح تلفظ میکنه تازگیها به محضی که تلفن زنگ میخوره با هیجان تلفنو جواب میدی و خیلی خانم میگی سلام خوبی ؟ مرسی ممون حسابی کنجکاوی تا صدای بشنوی میگی چی شد ؟ اگر صدای کسی بشنوی میگی این کیه ؟ گاهی هم پشت سر هم سوال میپرسی وقتی هم جواب میدم دوباره و دوباره و دوباره میپرسی خیلی به کلید و در باز کردن علاقه داری وقتی میخوایم بریم بیرون شما میگی کیید بده و به اصطلاح میخوای در و قفل کنی عزیزدلم و 4 ساعتی ما رو معطل میکنی دختر کوچولو ما عاشق موش هست توی کتابت تا تصویر موش میبینی کلی ذوق میکنی و دیگه حاضر نیس...
2 شهريور 1393

اینروزا ....

سلام دختر زیبای من امروز 29 مرداد هست و متاسفانه سرماخوردگی شما هنوز پا برجاست  حتی میشه گفت سرفه هات بدتر از قبل شده نمیدونم شاید امروز عصر مجددا ببرمت دکتر ایشالا که زود زود خوب بشی منم سرماخوردم اصلا حالم خوش نیست چند وقتیه مدام سر درد دارم و از اون بدتر سر گیچه وقتی نشستم  و یهو بلند میشم تا چند ثانیه چشمم سیاهی میبینه چند روز پیش توی باغ بودیم من و شما چون خیلی باد میومد توی ماشین نشستیم  بابا هم داشت ماشین میشست ماشینو کج پارک کرده بود جوری که ما پایین تر بودیم من یهو یاد تصادف خاله شبنم و کبریا جونم افتادم که اونا توی اون لحظه که ماشینشون غلت خورده چه حالی شدن واااااای یهو دیدم سرم داره گیچ میره ز...
29 مرداد 1393