آوینــــــــا عسلیآوینــــــــا عسلی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

✿بهونه زندگی من آوینا✿

اینروزا ....

1393/5/29 11:51
نویسنده : شقایق
217 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر زیبای من

امروز 29 مرداد هست و متاسفانه سرماخوردگی شما هنوز پا برجاست  حتی میشه گفت سرفه هات بدتر از قبل شده نمیدونم شاید امروز عصر مجددا ببرمت دکتر ایشالا که زود زود خوب بشی

منم سرماخوردم اصلا حالم خوش نیست چند وقتیه مدام سر درد دارم و از اون بدتر سر گیچه وقتی نشستم  و یهو بلند میشم تا چند ثانیه چشمم سیاهی میبینه چند روز پیش توی باغ بودیم من و شما چون خیلی باد میومد توی ماشین نشستیم  بابا هم داشت ماشین میشست ماشینو کج پارک کرده بود جوری که ما پایین تر بودیم من یهو یاد تصادف خاله شبنم و کبریا جونم افتادم که اونا توی اون لحظه که ماشینشون غلت خورده چه حالی شدن واااااای یهو دیدم سرم داره گیچ میره زود از ماشین پیاده شدم ولو شدم روی شن های کف جاده باغ الهی قربونت برم که شما زود متوجه شدی و مدام میپرسیدی چی شد ؟ خوابیدی ؟ منم به زور بهت لبخند میزدم و میگفت چیزی نیست اون لحظه به خودم بالیدم که دختر دارم

لحظه لحظه های مادریم حلالت

منو به خاطر اون همه کمی و کاستی ببخش

منو بخاطر تمام بی حوصلگیام ببخش

منو ببخش که اونجور که باید برات مادری نمیکنم

شرمنــــــــــــــــــــــــــــــدتم عزیزم کاش ما هم امکاناتشو داشتیم و میتونستم برات بهترینها رو اماده کنیم چون تو لیاقت بهترینها داری چون تو خیلی خوبی خیلی پاکی تو معجزه خدایی

دلم خیلی گرفته کاش تو زودتر خوب بشی امروز صبح بهت گفتم آوینا خانممم زود خوب شو با یه حالت معصومانه ای گفتی باشه خدا مرگم بده که دختر کوچولوم مریض شده الهی بمیرم ولی مریضی تو رو نبینم الهی قربونت برم امشب عروسی دعوت هستیم تو که انقدر عاشق عروسی رفتن هستی بهت گفتم خوب شو شب بریم عروسی گفتی نخوام

فدات بشم مادر که الان بی حال افتادی توی سالن هم تب داری هم سرفه و عطسه میکنی  بشدت ابریزش بینی داری هیچی غذا هم نمیخوری فقط به زور بهت اب پرتقال میدم کاش حداقل داروهای گیاهی میخوردی . موقعه دارو هم تا شیشه رو دست من میبینی فرار میکنی و میگی نکن

بخدا قسم که دیووووونتم بدون تو نفس کشیدن برام حرومه تو تنها دلیل بودنمونمی  مخصوصا توی اینروزا .......

نمیدونم رمز دارش کنم یا نه فعلا که حوصله ندارم همینجوری میبندم تا بعد

 

مثل نفسی برایم ......

 

مثل هوا ....... مثل اب

 

پس بدان ....... اگر نبودی ..... نبودم

 

اگر نباشی ........نیستم

 

بی تو من ......... هیچم

 

فرشته ی نازنینم ......

 

پسندها (2)

نظرات (3)

مامانی کسرا
29 مرداد 93 22:09
شقایق جان خیلی خیلی متاسفم شدم از شنیدن این مشکلی که پیش اومده برات انشالله که به زودی حل و فصل شه عزیزم والا من حقیقتا چون هیچ زمان با صرافی کار نکردم هیچ اطلاعاتی در مورد صرافی ها ندارم مخصوصا تو کشور بلغارستان!!!! البته فک میکنم الکی یه حرفی زده !!!آخه بورس چه ربطی به بلغارستان داره ؟؟ بانک چه ربطی به صرافی داره.!!!! بعد حالا مگه فقط یه صرافی تو بلغارستان هست! وای خدای من ، خیلی ناراحت شدم عزیزم این حالتایی هم که تو این پست نوشتی همه عصبیه عزیزم!منم این مدت که اینجا یه ماجرایی واسم پیش اومد( ماجراش مفصله همین قدر بگم که یه زن تازه به دوران رسیده تهرونی از اینا که اومده بود سوئد که بره به همه بگه من خااااارج زندگی میکنم و قبل از اینکه بیادم از سینه گرفته تا .... رو عمل کرده بود!سر راه ما قرار گرفت و یه عالم حرف به من و کسرا زد!!!!!!!!!!!!خودم به درک تو بگو چیکار بچه ام داشت !!!!) خلاصه که از بس ناراحت بودم همینجوری شده بودم سرم گیج میرفت،تمام بدنم درد میکرد.... تو خودت بچه داری آدم همه چی رو میتونه تحمل کنه غیر از اینکه مردم بگن بچه ات مثلا فلانه.... شقایق جان من اصلا و ابدا اهل نفرین کردن نیستم چون میگم به خود آدم برمیگرده ولی برای اولین بار این آدمُ واگذار کردم به خدا الانم میفهمم که تو هم تو شرایط سختی هستی انشالله که خدا کمک کنه همه مون به خیر و سلامتی از پس مشکلات مادی و روحیمون بر بیام! واسم بنویس که چی شده عزیزم انشالله که ختم به خیر شه
مامان امیررضا
30 مرداد 93 1:51
سلام عزیزم ان شاالله زودتر خوب شین .اتفاقا الان من و امیررضا هم مثل شما سرماخوردیم و امروز که حالم بد بود و سرم زدم امیررضا کلی ناراحت شد و همش گریه می کرد که سرم رو دربیارم .قربون این نی نی ها برم که انقدر مهربونن. واسه تصادف من دقیقا همین تجربه رو داشتم خیلی وحشتناکه همش احساس می کنی داری می میری و از اینکه ماشین آتیش بگیره بیشتر می ترسی ولی خدار و شکر ما اونموقع نی نی نداشتیم و خدا هم خیلی بهمون رحم کرد با اون وضع وحشتناک تصادف چون کمربندهامون بسته بود بجز چند خراش جزیی مشکلی پیدا نکردیم. انشالله واسه هیچکی اتفاق نیفته. در ضمن خانمی مطمئن باش برای دختر گلت بهترین مادری که در حد توانت هر کاری رو بتونی براش انجام می دی و همین که مادر خوب و شادی هستی آوینا جون هم مطمئن باش می پرستت اخی عزیزدلم ایشالا زود خوب بشید ایشالا همیشه خدا نگهدارتون باشه تصادف خیلی وحشتناکه !!!! ممنون فدات شم شما لطف دارید
مامانی کسرا
1 شهریور 93 18:00
میدونم عزیزم! آدم که نمیتونه زندگیشُ بیخیال شه غصه بخوره کار خوبی میکنید بیخیالید.اما گاهی واسم پیش اومده با یکی درد و دل کردم!طرف بعد از شش ماه دیده اتم جوری نگاه میکرد که انگار داره به بدبخت ترین موجود روی کره زمین نگاه میکنه!!!! یعنی مجبور شدم واسش توضیح بدم ببین من اونقدرام تو فک میکنی بدبخت نیستماااااا انشالله که به زودی خوب و خوش سلامت همه چی ختم به خیر شه مواظب خودت باش عزیزم