آوینــــــــا عسلیآوینــــــــا عسلی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

✿بهونه زندگی من آوینا✿

عروسکم 9 ماهه شد

آوینا عسلی تا این لحظه ، 9 ماه و 4 ساعت و 28 دقیقه و 54 ثانیه سن دارد آوینا نازم دختر گلم دردونه خونمون 9 ماهگیت مبارک عروسکم ارزو میکنم اینده ای با روزهای طلایی در انتظار داشته باشی و همیشه سلامت و شاداب باشی     ...
5 مرداد 1392

8 ماهگی دخملکم

8 ماهگیت مبارک همه زندگیم دلیل بودنم نفسم خیلی دوست دارم عزیزم  باورم نمیشه که به این زودی 8 ماهه شدی و کلی پیشرفت کردی چهارمین دندونت بیرون اومده کلی شیطون شدی بانمک من واژه برای تعریفت کم میاورم و انگاه می اندیشم تو کیستی این چنین پاک و فرشته گونه دلبندم تو خود عشقی تو به من معنای زندگی رو یاد دادی من با نفس تو جون میگیرم با خنده هات به زندگی امیدوارم میشم تویی بهانه بودنم میدونم توی این مدت برات کم گذاشتم شرمنده ام عزیزم از این به بعد بیشتر و هزار هزار بار بیشتر تلاش میکنم دوست دارم امید زندگیم دخترم اگر تو نبودی ما به چی دلخوش بودیم و به چی لبخند میزدیم در این زمانه پر از فریاد و درد و بی خنده امیدوارم وقتی 80 ساله...
5 مرداد 1392

شیرین ترین اتفاق زندگی

من و بابا سجاد 2 فروردین 1387 ازدواج کردیم و خدا بهترین و زیباترین هدیه عمرمون در تاریخ 1391/8/4 که زیباترین فرشته کوچولوی دنیا بود به ما  داد تا خوشبختیمون کنارش رنگ بهتری بگیره ♥ امروز چه ناز دانه گلی در چمن رسید / گویی بساط عیش مداوم به من رسید / نور ستاره است در شب تولدش / انگار که فرشته ای از ازل رسید ♥ نازنینم شما 4 ابان 1391پنچشنبه ساعت 9:15 صبح تحت نظارت دکتر هادی باقری در بیمارستان اردیبهشت شیراز قدم روی چشم ما گذاشتی روز تولد تو میلاد عشق پاکه برای شکر این روز پیشونیم  به خاکه من و بابا سجادی دیوونه وار میپرستیمت امر...
29 تير 1392

دندون جدید (5)

سلام به دندون طلا, مامان حالا دیگه دخملی 2 دندون بالا و 3 دندون پایین داره و تند تند چوب شور میخوره سرعتت در حرکت با رورواک کلی پیشرفت کرده  چهار دست و پا رفتنت که دیگه نگو به گرد پاتم نمیرسیم مدام در حال تلاش کردن برای ایستادن هستی خودتم کلی ذوق خودت میکنی و با شیطنت برای خودت دست میزنی نابغه کوچولوی من دخملی قرتی ما به محض شنیدن صدای موزیک واکنش نشون میدی و دو تا دستاتو میاری بالا یا تند تند دست میزنی (بعد شقایق میمیره برات) وقتی میخوام پمپرزت کنم مگه اروم میگیری باید به زور نگهت دارم خیلی شیطونی عزیزم مهربونم چند روز پیش وقتی سیب دستت بود من دهنم و باز کردم و بهت گفتم به منم بده الهی فدات شم فورا ب...
29 تير 1392

تولد عمو کسری

این روزا حسابی مهمونی میریم 16اسفند که مصادف با تولد عمویی بود خونه عمه شهلا مهمون بودیم همه اونجا بودن آوینا جون شما حسابی توی مهمونی خانمی کردی و اروم بودی قربونت برم که اینقدر ماهی   تازگیها وقتی یکی که کمتر دیدیش بغلت میکنه به من یا بابایی نگاه میکنی و بغض میکنی و یا میزنی زیر گریه   البته وقتی سر حالی خیلی خنده رو و مهربون میشی و به هر اتفاقی در اطرافت کلی با صدای بلند میخندی  خوشگلم چند روز پیش بابایی به لثت نگاه میکرد چند تا نقطه سفید روی لثه پاینت مشخص شده که شاید دندون باشه بابایی میگه دندونه من میگم هنوز زوده نمیدونم  دخترم میدونی زمستون این فصل سرد داره تموم میشه و فصل بهار نزدیکه مامانی خ...
29 تير 1392

دلنوشته ای از مامان برای اوینای عزیزم(3)

ساده مینویسم ساده ی ساده , بی هیچ تشبیه و اشاره ... بدون ابهام و استعاره .... نه ایجاز و ابهام و نه کنایه .... از بلند نبودن هجایش هراسی نیست و از کوتاه نبودنش واهمه ای .... ساده مینویسم ساده ی ساده , نه قصیده ... چار پاره غزل و یا که ترانه ... تنهای تنها یک تشدید میگذارم با اجازه : دوسسسسستتتتتتتتت دارررررررررررررررررم همین , ساده ی ساده.......................  عزیزترینم آوینای قشنگم دوست دارم   ...
29 تير 1392

عادات اوینا (6)

خوشکلم عادت کردی حتما باید موقعه خواب عروسک اردکت  بغلت باشه میچسبونیش به صورتت و میخوابی   موقع شیر خوردنم اواز میخونی هووووم هووم بعدم یهو به چشمای من خیره میشی و لبخند میزنی منم تا میتونه بوست میکنم اینجوری میشه که خواب از سرت میپره   به پستونکتم بدجوری عادت کردی از مدلای دیگه هم نمیخوری موقع خوابم که دیگه    چند روز پیشم رفته بودیم عقد دوست مامانی نمیدونی به میوه ها چجور نگاه میکردی ما هم دلمون سوخت و یه زره سیب بهت دادیم که مزمزه کنی که دیگه ول کن نبودی ابرو برامون نذاشتی اگرم بهت نمیدادم شروع به گریههههه میکردی اونم چه گریه ای   خاله شبنم هم حسابی بهت داد مجبور شدم چاره ای برام نذاشتی امیدوا...
29 تير 1392