آوینــــــــا عسلیآوینــــــــا عسلی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

✿بهونه زندگی من آوینا✿

پیشرفتهای 10 ماهگی عسل خانم

1392/6/24 14:07
نویسنده : شقایق
248 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به عزیزترینم فدای قلب مهربونت عروسک

دختر خوشگل و شجاع من که کمتر پیش میاد از صدای بترسه دیروز میخواستم یکی از عروسکای صدا دارتو برای بازی بهت بدم اول دل نگرون بود که از صداش بترسی اما وقتی برات روشنش کردم فقط متجب نگاهش کردی بعدم شروع کردی به دست زدن عزیزممممم از صدای چارو برقی و سشوارم نمیترسی

مامان جون باهات تاب بازی میکنی دیگه تا دستاتو میگیره خودت میگی تاب تاب قربونت برم نابغه مامان

واژه های عسلی

تاب

بده

اخ

اوف

دردر

اسب

لی لی

نی نی

وقتی هم اعصبانی میشی میگی ااااااااا

خلاصه که نازنینم کلی پیشرفت کرده توی رورواک هم کلی با سرعت میری دنده عقب رفتن که خییییلی با نمکه

حسابی به پستونکت وابسته شدی حتما موقعه خواب باید توی دهنت باشه گاهی که خودت میذاری تو دهنت اگر برعکس باشه خودت فورا درستش میکنی خیلی با مزه هست ما هم گاهی برعکس میذاری تا دخملی خودش درستش کنه ما کیف کنیم

هر روزمیبرمت حمام عاشق اب بازی هستی اگر 1 روز نریم میشینی در حمام گریه میکنی میگی اب بعضی وقتا موقعه بیرون اومدن از حمام گریه میکنی عروسکم تمیزم

هر روز عصر باید گردش بریم اگر پیش بیاد که خیلی کم پیش میاد نتونیم بریم بیرون تا وقتی بخوابی یه بند میگی دردر دختر گلم مثل خودم اهل گردشه

از اونجایی که از وقتی سوپ خور شدی برات میکس کردم الان اگر یه ذره تکه درشت بیاد تو دهنت بیرون میاری و نمیخوری منم یکم نگرانم که نکنه جویدن و یاد نگیری دارم سعی میکنم هر بار کمتر میکسش کنم فدات شم

خدا را شکر سرما خوردگیت خوب شد ولی خیلی سخت گذشت هم به خودت هم به من منم اشتباه کردم با قاشق بهت دارو دادم دیگه از قاشق بدت اومده سوپ هم به زور میخوری

خوشتیپ مامان قربونت برم که شیطنت ازت میباره عینک

 

 دخملی در حال تلاش...........

 نظر نازگلم عوض شد به شناخت اجسام از راه خوردن میپردازیم نیشخند

 بلهههههه موفقیت ازان ماست تشویق

 عروسکمممممم

 یادش بخیر روز جمعه به همراه خاله شبنم و دایی محمد و کبریا جون و عمو پیام و طناز جون رفتیم باغ عمو محمود و کلی بلال خوردیم اینجا ساعت 1 و نیم و هوا یکم سرد شده بود

 

 بلاخره دخترم ساعت 2 و نیم خوابید

 اما دوباره بیدار شد و شاکیییییییی

اخه توی راه برگشت به درخواست عمو پیام رفتیم یه جای دنج و کلی خوش گذروندیم ولی چون صدای موزیک بلند بود دخترم بیدار شد و مجبور شدیم برگردیم عزیزمممم

.: آوینا عسلی تا این لحظه ، 10 ماه و 20 روز و 3 ساعت و 51 دقیقه و 10 ثانیه سن دارد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

معصوم/مامان جان جان فاطمه
25 شهریور 92 1:02
اين جيگر خاله رو ببين
چه عينك هم بهش مياد
شقايق جون سعي كن نون بيسكويت تكه هاي ميوه و ... بهش بدي تا عادت كنه به جويدن در غير اين صورت فقط بايد ميكس كني


فدای مهربونیات خاله جون
ممنون عزیزم
چشم حتما مرسی از راهنماییت قربونت برم
مامان مهسا
25 شهریور 92 10:45
سلام اپم و منتظر


مامان مهسا عزیز با عرض شرمندگی نمیدونم چرا وب شما باز نمیشه میشه لطفا ادرس وبلاگتون برام بذارید
خییییلی ممنونم میبوسمت فدات شم