بای بای پستوووونک :) (1 سال و 9 ماه )
سلام گل نازم
الان 48 ساعته که دخترک من پاکه پاکه
چند وقتی بود که خیلی به پستونک وابسته شده بودی منم سعی میکردم فقط شبا موقعه خواب بهت بدم اما نخیر از صبح مدام توی دهنت بود و اصلا راضی نمیشدی بهم بدی حتی موقعه غذا از دهنت بیرون میاوردی توی دستت نگه میداشتی و زود میکردی تو دهنت و هیچ جوری هم راضی نمیشدی بهم بدی
تا اینکه از دکتر دندونپزشک پرسیدم و بهم گفتن وقتی دندونای فک بالا و پایین تکمیل شدن حتی اگر پستونک ارتودنسی هم باشه باز روی فک و دندون اثر میذاره
منم خیلی دلم میخواست دیگه نخوری اما اول دلم نمی اومد دوم فکر میکردم صبر کنم که موقعه از شیر گرفتن هم برای شما ارام بخشه هم برای من کمک بزرگیه
اما یهویی تصمیم گرفتم ترکت بدم
صبح 20 مرداد وقتی از خواب بلند شدی پوسونی یا همون پستونک و ازت گرفتم بهت گفتم کثیف شده مو روش هست و دیگه نمیتونی بخوری شما هم دست منو گرفتی بلندم کردی میگفتی بشووووور گفتم نمیشه
شما رفتی دوباره برگشتی گفتی بده یکم نگاهش کردی گفتی بخورم گفتم نه
قربونت برم که یواشکی رفتی داخل اتاق که بخوری که من مچتو گرفتم گفتم اخه شما هم پرتش کردی
بعد نشستم باهات حرف زدم گفتم ببین کبریا پوسونی نمیخوره پرند و پویات و کارن و پرشان خلاصه هر چی بچه دور و ورمون بود و مثال زدیم دختر گلم قبول کرد
منم گذاشتمش تو کابینت که جلو چشمات قشنگت نباشه و مبادا ببینی و دوباره هوس کنی
امشبم دوباره یادت افتاد موقعه خواب گفتی اما من بصورت قصه برات توضیح دادم یکم با موهات بازی کردم عروسکم خوابید الانم مثل فرشته خوابیدی نه نه مثل فرشته نه ....... تو خود فرشته ای نبض زندگی من الهی قربون قد و بالات بشم که انقدر عاقل و فهمیده هستی عاشقتم
این اخرین پستونک دخترم هست که رفت توی کمد خاطره ها .......یادش بخیر اولین بار روز بعد از تولدت پستونک خوردی و هیچ علاقه نداشتی چقدر دلم برای اون روز تنگ شده کاش تکرار میشد کاش زمان توان برگشتن داشت