آوینــــــــا عسلیآوینــــــــا عسلی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

✿بهونه زندگی من آوینا✿

عسلم4 ماهه شد + واکسن 4 ماهگی

1392/5/21 14:38
نویسنده : شقایق
454 بازدید
اشتراک گذاری

واکسن 4 ماهگی

دیروز دختر خوشکل مامان واکسن 4 ماهگی زد هوراااااااااا 
بمیرم برای خانم خوشکل مامان که انقدر صبوری کرد دیروز صبح با وحشت ازخواب بیدار شدم اوینا طبق معمول صبح زود بیدار شد سجادم سر کار بود قرار بود با دایی جون محمد ببریمش اصلا دلم نمی اومد امادش کنم خلاصه کلی باهاش بازی کردم وساعت 10بهش قطره استامینوفن دادم محمد و شبنم اومدن با یه عالمه دل نگرونی بردیمش بهداشت اول وزن و قد و اندازه سر فسقل خانم و اندازه گرفتن که خدا را شکر همه چی نرمال بود و بلاخره لحظه سخت واکسن رسید در گوشت زمزمه کردم نازنینم مجبورم وگرنه محال بود این کارو بکن فدات شم بخاطر سلامتی خودته و تو رو به دست دایی محمد سپردم و خودم رفتم توی حیاط بهداشت بمیرم که یهو صدای گریت شنیدم کلی اشک ریختی منم کم مونده بود بزنم زیر گریه ولی خودم و کنترل کردم سوار ماشین که شدیم کم کم اروم شدی تا رسیدیم خونه کمپرس اب سرد گذاشتم و خوب روتو پوشوندم و مدام بهت شیر دادم تا اب بدنت کم نشه و هر 4 ساعت قطره و تند تند با تب سنج تبتو اندازه گرفتم     که خدا را شکر درجه تبت معمولی بود عصر که بابایی از سر کار اومد بردیمت بیرون توی ماشین اروم بودی و راحت تو بغلم خوابیدی ولی شب که اومدیم خونه خانمم دیگه طاقتش تموم شد و زار زار گریه کرد منم زود بغلت کردم و راه رفتم تا اروم شدی و تو بغل مامان خوابت برد نصفه شبم جند بار بیدار شدی
ولی در کل از 2 ماهگی بهتر بودی نفسم خلاصه این روز که از چند روز قبل براش استرس داشتم تموم شد  

 


پیشرفت های 4 ماهگی عزیزم
 دختر ناز مامان این روزا کلی پیشرفت کردی پستونکتو با دستای کوچولوی خوشگلت بیرون میاری و دوباره توی دهن میکنی البته گاهی برعکس
خیلی هم با پلاستیک سرگرم میشی  به دستای خوشگلت خیره میشی و  یا دستای مامان و بابایی رو محکم توی دست میگیری و بازی میکنی 
راستی 4 اسفند نفس من روی دست چرخیدی  وای که من چقدر ذوق کردممممممممم
عزیز دلم از صدای چقچقه میترسی وقتی صداشو میشنوی اول مکث میکنی بعد میزنی زیر گریه مامانی هم زود بغلت میکنه و 1000بار میگه معذرت میخوام تا جوجه مامان اروم میشه اونجاست که مامان دلش میخواد تو رو بخوره عشقم
باورم نمیشه که به این زودی 120 روز از کنار هم بودنمان گذشت واااای اوینا این 120 روز باهات زندگی کردم و هر روز بیشتر از روز قبل عاشقت شدم مامان دلش برای همه این روزا تنگ میشه نمیخوام حتی 1 لحظه ازت دور باشم وقتی میخوابی دلم برات تنگ میشه دل میخواد بیدارت کنم تا با اون چشمای خوشگلت بهم نگاه کنی الهی فدای خنده های بدون دندونت بشم  الهی فدای لنج اوردنت بشم فسقلی ناز مامان

پی نوشت: مامان شقایق در حالی این پست را نوشت که نی نی خوشگلش روی پاهاش نشسته بود و با دقت به تایپ کردن و کارای مامانی نگاه میکرد
آوینا جونم دوست دارم
حقارت واژه ها را زمانی یافتم که نتوانستم تو را توصیف
کنم  بهترینم آوینای من

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

رادین
17 اسفند 91 1:54
سلام مامان آوینا جون
من هم از طرف خودم و پسرم تولد نی نی تون و تبری میگیم





سلام ممنونم مرسی مامان رادین چقدر اسم پسر تون خوشکله عزیزم خدا بهتون ببخشه ♥ شما خیلی لطف دارین








نی نی قتو
22 اسفند 91 6:24
سلام مامان مهربون با طراحی تقویم سال 1392 همراه عکس کوچولوتون یه هدیه خوشگل برا سفره هفت سین و مهموناتون داشته باشین بعلاوه یک عکس طراحی شده به عنوان هدیه ازطرف ما دریافت کنید
رادین
27 اسفند 91 2:06
قربونت برم خیلی خوشحال میشم که بهم زیاد سر بزنید





فداتون شم من هم از دوستی شما لذت میبرم





سلام سال نو مبارک ایشالا سالی پر از خاطرات خوش داشته باشید

رادین جان و هزار بار ببوسید
مامان سروش و سروین
29 اسفند 91 0:00
سلام. اومدن نی نی مبارک و همینطور سال نو مبارک البته پیشاپیش. آرزوی سلامتی و شادی برای شما و نی نی تون دارم.



سلام مامان گل و کوچولوهای نازنین ببخشید اینقدر با تاخیر اومدم ممنونم همچنین برای شما و کوچولوهاتون ایشالا سالی پر از خاطرات خوش داشته باشید