آوینــــــــا عسلیآوینــــــــا عسلی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

✿بهونه زندگی من آوینا✿

عزیزم به یاد داشته باش (4)

1392/12/3 14:17
نویسنده : شقایق
252 بازدید
اشتراک گذاری

دخترم! با تو سخن مي گويم !
گوش كن ! با تو سخن مي گويم !

زندگي در نگهم گلزاريست ؛
وتو با قامت چون نيلوفر، شا خه پر گل اين گلزاري؛
گل عفت! گل صد رنگ اميد! گل فرداي بزرگ! گل فرداي سپيد!

مي خرامي و تو را مي نگرم؛

چشم تو آينه روشن دنياي من است؛

تو همان خرد نهالي كه چنين با ليدي؛

راست،چون شاخه سرسبز و برومند شدي؛

همچو پر غنچه درختي،همه لبخند شدي؛

ديده بگشاي و در انديشه ي گل چينان باش؛

همه، گلچين گل امروزند،همه ،هستي سوزند؛
 
كس به فرداي گل باغ نمي انديشد؛

آنكه گرد همه گل ها به هوس مي چرخد،بلبل عاشق نيست؛
بلكه گلچين سيه كرداري است؛
كه سراسيمه دود،در پي گل هاي لطيف،تا يكي لحظه به چنگ آرد و ريزد برخاك؛

دست او دشمن باغ است ونگاهش ناپاك؛

تو گل شادابي،به ره باد مرو،غافل از باغ مشو؛
اي گل صد پر من!

با تو در پرده سخن مي گويم،گل كه پژمرده شود،جاي ندارد در باغ؛
گل پژمرده نخندد بر شاخ،كس نگيرد ز گل مرده سراغ؛

دخترم،با تو سخن مي گويم!

عشق ديدار تو بر گردن من زنجيري است؛

وتو چون قطعه الماس درشتي كمياب،تا نگهبان تو باشم ز حرامي در شب؛
بر خود از رنج بپيچم همه روز،ديده از آب بپوشم همه شام؛

دخترم،گوهر من!
تو كه تك گوهر دنياي مني،دل،به لبخند حرامي نسپار؛
 
دزد را دوست مخوان،چشم اميد به ابليس مدار؛

ديو،كي ارزش گوهر داند،نه خردمند بود آنكه اهريمن را ازسر جهل،سليمان خواند؛

دخترم!تو چراغ همه شب هاي مني،به ره باد مرو؛

دخترم!عفت تو دفع بلاست،

تو گلي ، دسته گلي ،پيش گلچين منشين ؛

تو يكي گوهر تابنده بي مانندي ، خويش را خار مبين؛
از حرامي بهراس ؛ قيمت خود مشكن ؛
قدر خود را بشناس ؛
قدر خود را بشناس؛



 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان ایمان
16 بهمن 92 18:22
سارا مامان محمدرضا
17 بهمن 92 6:39
بسیار زیبا مثل همیشه به من لطف داری عزیزم