پیشرفتهای 15 ماهگی ماهکم
خانم گلم سلام
چند وقتیه که وقتی میخوایم از خونه بریم بیرون دخترم به زور میخواد خودش از پله ها بره پایین منم دستشو میگیرم و پله ها رو میشماریم و میایم پایین خلاصه دیروز عمو کسری اومده بود پیشمون داشت باهات بازی میکرد یهو گفت 1 2 شما گفتی 3 وای عمو کسری تا نیم ساعت تو شوک بود منم تو دلم قند اب میشد مامان جون و عمه هم حسابی ذوقت کردن شما هم که متوجه شدی همه دارن بهت توجه میکنم تا ازت میپرسیم 1 2 خودت با شیطنت و خنده میگی 3
وقتی ازت میپرسم دستت نشون بده دست راستتو میگیری بالا
وقتی دارم کفش پات میکنم بهت میگم پات بیار بالا پاهای کوچولوت میاری بالا
ازت میپرسم ساعت چی میگه میگی تیک
پیشی = میو
بع بعی = بع
وقتی صدای بلندی میشنوی میگی آخ
مامان جون عفت بعد از 3 هفته از بندر اومدن و کلی سوغات برات آوردن دستشون درد نکنه وقتی رفتیم خدمتشون شما و کبریا کلی ذوق کردین هیچکدوم حاضر نبودین مامان جون و یه لحظه ول کنین از اونجایی که من زرنگ ترم مامان جون راضی کردم چند روز بیان خونه ما وای خدا میدونه شما چقدر هیجان داشتی مگه شب راضی میشدی بخوابی تا ساعت 3 بیدار بودی اخرم با گریه میخوابیدی نکته جالبم اینه که مامان جون و مامان من صدا میکنی خوشگل مهربونممامان عفتم شما بینهابیت دوست داره
تازگیها متوجه شدم که شما برخلاف من که اگر موقع خواب پتو نداشته باشم خوابم نمیبره شما با پتو میونه خوبی نداری و اگر پتو روت باشه کلی گریه میکنی با اینکه دست و پات یخ میکنه مجبورم وقتی خوابت برد پتو بکشم روت نازنینم
دیگه اینکه از عسل خیلی بدت میاد حتی با خامه مخلوط کردم بازم نخوردی که هیچ کلی هم گریه کردی
عاشق میوه هستی مخصوصا مرکبات و انار وقتی میریم باغ کلی ذوق درخت پرتقال و نارنگی میکنی توی مهمونیهام حسابی ابروریزی میکنی بس که جیغ میزنی که میوه بهت بدم منم هم خندم میگیره هم گریه در کل این شکلی میشم
در اخرم بگم که پروژه از پمپرز گرفتن هنوز افتتاح نشده تعطیل شده و طی بررسی که کردم متوجه شدم که شما هنوز خیلی فسقلی هستی (ممنون از دوستانی که همفکری کردن مخصوصا سودابه جونم سپاس )
کبریا ملوسه
دختر باتری دوست من بلاخره هر جور شده باتری رو پیدا میکنه