دختر 10 ماهه ما
سلام به بروجک نازگلم دردونه خونمون عشق و امیدمون نفسمون یکی یدونه دلهامون
10ماهه شدنت مبارک عسل خانم
قربونت برم که کلی بزرگ شدی امروز از صبح همش با خودم فکر میکنم کی میشه 10 ساله بشی واااااای خدا چقدر بامزه فکرشم بهم انرژی مثبت میده یه جورایی جون میگیرم
یادش بخیر وقتی 10 روزت بود و من با دستای لرزون بلندت میکردم و ساعتهای بهت خیره میشدم گاهی باهات حرف میزدم گاهی شعر میخوندم و گاهی از ارزوهام میگفتم و چقدر زود گذشت دلم برای اون روزا تنگ شده ولی یه حس غرور و شغف گوشه دلم مثل نبض میزنه که من همون مامانی هستم که برای بلند کردنت استرس داشتم و انقدر کوچولو موچولو بودی که هر لحظه مثل ماهی میخواستی از دستم لیز بخوری ولی با این همه به خودم غلبه کردم و به خواست خدا وظیفه مادریمو تا الان خوب انجام بدم و امروز دخترم 10 ماهه شده ومن با ذره ذره وجودم دوستش دارم و بهش افتخار میکنم
این روزا حسابی شیرین شدی و هر جایی که باشی مورد توجه همه قرار میگیری
وقتی چیزی رو میخوای خوب منظورت و میرسونی گاهی هم اشاره میکنی و انگشت کوچولوتو سمتش میگیری
به اسبت حسابی علاقه داری اگر سوار بشی دیگه پیاده نمیشی توی رورواک هم که باشه فقط دور اسبت میچرخی و مدام میگی اااااااسب انقدر غلیظم میگی که خنده دار میشه
مثل بابایی همیشه در حال اب خوردنی و از اب سیر نمیشی و از صبح که از خواب بیدار میشی اولین کلمه ای که میگی آب
مدت زمان ایستادنت خیلی بیشتر شده و خیلی خوب خودتو کنترل میکنی گاهی دست میزنی و یا شیشه آبتو دست میگیری و ایستاده اب میخوری
خیلی دلت میخواد مورد توجه باشی توی جمع حسابی دلبری میکنی چند روز پیش رفتیم پاساژ و انقدر شنگول بازی در اوردی که چند نفر و جذب خودت کردی و کلی ازت ماچ گرفتن
وقتی بهت میگیم بوس کن لبای خوشگلتو میذاری روی گونمون و انقدر ناز این کار و میکنی که میخوام بخورمت
عاشق اب بازی هستی دیروز با بابایی رفتیم باغ رفتیم استخر و شما خیلی کیف کردی دیگه حاضر نبودی بیای بیرون و از اون روز تکه کلامت شده اب گفتن
تازگیها یاد گرفتی توی ماشین شیشه رو بالا میبری خیلی اتفاقی دستت به دکمه بالا بر خورد و شیشه بالا رفت و نابغه مامان دیگه یاد گرفت و مدام در حال بالا بردن شیشه هستی ماشالا انقدر باهوشی که اصلا یادتم نمیره از اون روز تا سوار میشیم شما شروع میکنی
و اما خوابت توی این روزا ............ از صبح که از خواب بیدار میشی دوتایی باهام بازی میکنیم تا شما خسته و بی حال میشی و خدا را شکر خوابت بهتر شده دیگه سعی میکنم به توصیه دوستای گلم روزمرگی و با بازی باهات پر کنم تا جفتمون لذت ببریم
این روزا به خاطر مراسم عمو پیام خیلی کمرنگ شدیم و اصلا وقت نمیکردم اپ بشم اخه همش مشغول خرید کردن هستیمو کلی کار داریم که هیچکدوم و انجام ندادیم گل دخترم هنوز لباس نداره!
تشکر و تشکر از همه دوستانی که با من همفکری کردن و من به توصیه های همگی عمل کردم خدا را شکر الان هم خواب آوینا بهتر شده و هم من ارومتر شدم چون توی این مدت انقدر عصبی شده بودم که مدام به خودم میگفتم مبادا کاری کنی که پشیمون بشی اخه خیلی تحت فشار بودم و حسابی کم اورده بودم این از طرف من و آوینا جونم به همه دوستانی که همراه و همپای ما بودن و ما رو هدایت کردن ممنونم و خیلی دوستون داریم
آوینا عسلی تا این لحظه ، 10 ماه و 0 روز و 1 ساعت و 59 دقیقه و 44 ثانیه سن دارد :.
آوینای مامان این و همیشه به یاد داشته باش
یک نفر...
یک جایی...
تمام رویاهاش لبخند توست...
و زمانی که به تو فکر می کنه
احساس می کنه که زندگی واقعا با ارزشه...
پس هرگاه احساس تنهایی کردی
این حقیقت رو به خاطر داشته باش.
یک نفر...
یک جایی...
در حال فکر کردن به توست....
فدای قندک مامان
دخملی گیر موهاشو میخوره !!!!
خاله قزی قصه عشق ما
بعد از تلاش چند ساعتی بنده برای خوابوندن عروسکم ....... نتیجه توی عکس تماشا کنید
قربونت برم فرشته کوچولومممممم
کلی تلاش میکنم تا بخوابی ولی به محضی که خوابت میبره دلم برت تنگ میشه فدای بوی تنت
چند شب پیش رفتیم دیدن وروجک خاله مرجان و عمو امیر که تازه بدنیا اومده دختر مهربونم حسابی عاشق نیکان کوچولو شد فدات شم همش میرفتی سمتش چشم از روش برنمیداشتی به خاطر هیجانت عکست تار شد عزیزم
قدمت مبارک و استوار نیکان کوچولو