تولد عمو کسری
این روزا حسابی مهمونی میریم 16اسفند که مصادف با تولد عمویی بود خونه عمه شهلا مهمون بودیم همه اونجا بودن آوینا جون شما حسابی توی مهمونی خانمی کردی و اروم بودی قربونت برم که اینقدر ماهی
تازگیها وقتی یکی که کمتر دیدیش بغلت میکنه به من یا بابایی نگاه میکنی و بغض میکنی و یا میزنی زیر گریه البته وقتی سر حالی خیلی خنده رو و مهربون میشی و به هر اتفاقی در اطرافت کلی با صدای بلند میخندی
خوشگلم چند روز پیش بابایی به لثت نگاه میکرد چند تا نقطه سفید روی لثه پاینت مشخص شده که شاید دندون باشه بابایی میگه دندونه من میگم هنوز زوده نمیدونم
دخترم میدونی زمستون این فصل سرد داره تموم میشه و فصل بهار نزدیکه مامانی خیلی بهار و دوست داره برام خاطرات ازدواج رو تداعی میکنه
میلادت هزار بار مبارک عمو جووووووووووووونم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی