ناگفته های تازه
امروز دختر خوشکلم بدون کمک نشست
ولی من نگذاشتم زیاد بشینی نگران شدم به مهره کمرت فشار بیاد زود خوابوندمت عجله ای نیست هر وقت دلت خواست و تواناییشو داشتی بشین دلم نمیخواد در اینده کمر درد بگیری عشق کوچولوم
دخترکم مدام در حال غلت زدن هستی و دور خودت 360 درجه میچرخی وقتی خسته میشی همونجا میخوابی فدات شم وقتی هم برمیگردونمت خودت دوباره غلت میزنی انگار خیلی علاقه داری
با کمال تاسف بگم ... اخی که این دختر اخرش بابایی شد رفت.... دیشب خونه مامان محبوبه بودیم شما از خواب بیدار شدی و با چشم بسته گریه میکردی هیچ جوریم راضی نمیشدی ما هم زود خداحافظی کردیم و با سرعت نور خودمون به ماشین رسوندیم که بلکه خانم تو ماشین اروم بگیرن اما نه خیر ...القصه توی راه بابایی یه کلمه گفت اوینای بابا خانم شروع کرد به خنده منو میگی.... دیگه نگم که کمتر حرص بخورممممم
از دختر شکمو بگم که ما یه ذره سیب بهت دادیم چشمتون روز بد نبینه سجاد تند تند سیب میذاشت تو دهنش اگرم تاخیر میکرد جیغش میرفت به اسمون
از خوابیدن آوینا جونم بگم که خوابش خیلی کم شده وقتی هم خوابت میاد همه تلاشتو میکنی که بیدار بمونی در نتیجه هفت جد ادمو میاری جلوی چشمام بس که نق میزنی تا بخوابی ولی وقتی میخوابی خود فرشته ای
خیلی عاشقتم دخترک نازم