عاشقت شدیم وووروجک
سلام ماهکم عزیزم یدونه من اینروزا خیــــــــــــــــلی پیشرفت کردی هم از نظر کلامی و هم مهربونی هم رفتاری خلاصه خانمی شدی دلبر من
شمارش اعداد 1. 2 . 3 . 4 . 5 بیشتر وقتی مشغول بازی هستی یا از پله بالا و پایین میکنی میشماری عسلم
گاهی که تو حال خودتی و از اون حال لذت میبری شروع میکنی به آواز خوندن فدات شم واااااااای که من دیووونه اون حالتم
وابستگیت به من بیشتر شده تا جایی که من wc را باید دور از چشم شما برم اگر متوجه دور شدن من بشی شروع به گریه میکنی نفسم نکته جالبش اینه که تنها با بابا حتی دردر نمیری
حسابی دردری شدی قبلا به ماشین سواری قانع بودی اما الان باید دخترمو ببریم گردش و خودش راه بره تا راضی بشه هر بارم که برمیگردیم خونه گریه میکنی ( وقتی گریه میکنی پشت سر هم میگی نــــــــــــــــ ... نـــــــــــــــــ... الهی فدات شم که وقتی اینجوری گریه میکنی چیگرم میسوزه مادر )
چند شب پیش همه دور هم باغ بودیم دور لامپ پر از پروانه شده بود و شما با دیدنشون کلی ذوق میکردی منم تکرار میکردم پروانه ...... تا اینجا داستان رو داشته باشید . بعد چند روز خونه عمو بودیم وعمه کیمیا ازت سوال میکردن عمو کجاست شما نشون میدادی خاله .... مامان ..... فاطیما ..... سعید .... یهو ازت پرید زن عمو پروانه کجاست شما با دستای قشنگت پروانه دور لامپ و نشون دادی از اون روز به بعد وقتی میپرسیم زن عمو پروانه لامپ نشون میدی وقتی میپرسیم زن عمو زن عمو پروانه رو نشون میدی
عاشق رقصیدن هستی وقتی میرقصی دلت میخواد همه بهت نگاه کنن چند روز پیش داشتی قر میدادی بابایی هم بلند شد و باهات رقصید شما کلی ذوق کردی از اون به بعد اگر بابایی خونه باشه دستاشو میگیری و میگی نانای فکر کنم من بس برات قر دادم تکراری شدم برای رقصیدن با من خیلی هیچان نداری
به میوه خصوصا هندوانه و پرتقال ....... و لوبیا پلو و ماست و خیار و سالاد شیرازی و چیپس خیلی علاقه داری
عاشق کفش و صندل هستی از صبح که از خواب بلند میشی کفش پاته تا شب عزیزدلم وقتی میخوای کفش پات کنم تند تند میگی پات پات منظورت اینه که کفش بکن پام
وقتی شیطونی میکنی بهت میگم برو تو اتاقت ..... اخه عادت کردی گاز و خاموش میکنی و در فریزر و به عشق یخ خوردن باز میکنی به لطف شما 1 شب تا صبح در فریزر باز موند البته خدا را شکر خسارتی نداشت خلاصه دیروز که زیر گاز و 50 بار خاموش کردی با عصبانیت بهت گفتم برو تو اتاقت شما هم فورا گفتی اتاک نه واااااا خدا من از خنده رو زمین افتادم شیرین زبونم
وقتی داری کاری میکنی که میدونی اشتباه هست حسابی حواست به دور و برت هست و تا متوجه نگاه ما میشی قبل از اینکه ما بهت چیزی بگیم خودت میگی نه شیطونکم
امروز صبح شما داخل اتاقت با استخر توپت مشغول بودی منم از فرصت استفاده کردم و اشیزخونه شستم و طولی نکشید که دیدم داری میای سمت اشپزخونه بهت گفتم آوینا نیا که خیسه لیز میخوری یهو دیدم خیلی با احتیاط دستتو به دیوار گرفتی و میگی یا علی و داری میای داخل اشپزخونه عزیزم علی نگهدارت خانم نازم
امروز صدام کردی و گفتی مامان اب بده منم گفتم چشم دخترم برات اب اوردم و بهت دادم شما هم خیلی ناز بهم لبخند زدی و گفتی مرسی الهی قربونت برممممم من عاقلم
چند شب پیش رفتیم خونه دوست بابایی توی راه من بهت گفتم وقتی رفتیم اونجا باید سلام کنی فدات شم تا رسیدیم و دوست بابایی رو دیدی گفتی سلام بعدم با دخترشون یکتا جون حسابی مشغول شدی اونم تمام عروسکاش اورد توی سالن و با هم بازی کردین در کل خیلی خانم بودی فقط نمیدونم چرا اون وسط مسطا داشتی شیرینی میخوردی دهنتو باز میکردی و میگفتی نگاه !!!!! نمیدونم چرا اینجوری میکردی ظاهرا فقط میخواستی ابروی ما رو لکه دار کنی طلا خانم نازگل چون بعد از اون روزم دیگه اوینکارو نکردی
چند وقتیه که دقت کردم دیدم بعضی کارا رو با دست چپ و بعضیا رو با دست راست انجام میدی نمیدونم ....... من که دلم میخواد دست چپ باشی
.: آوینا عسلی تا این لحظه ، 1 سال و 6 ماه و 7 روز و 7 ساعت و 38 دقیقه و 28 ثانیه سن دارد :.